امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

سلام دفترمهربانم

مدتهاست سری به این خونه کوچیکم نزدم.

خودمو غرق کردم تو زندگی

خواستم بشم همرنگ جماعت

خیلی تلاش کردم. اماباز هم نشد

از یه جایی به بعد بازم نتونستم.

دست از نوشتن برداشتم.دیگه روی هیچ کاغذی ننوشتم. سعی کردم توهیچ وبی هم ننویسم. اما انگارنمیشه

ناف من روبا کلمه و حرف بریدند وعطش نوشتن, لحظه ای دست از سرم برنمیداره

ازهمه بریدم تابتونم مثل همه بشم.

اما انگار نمیشه

دلم برای شنیدن صدای تق تق کلیدهای کیبوردتنگ شده.

برای به هم دوختن زمین و آسمون

برای خالی کردن عقده هام سر صفحه های پاک وخط نخورده ی اینجا.

خلاصه...

دلم واسه ی شراب مرگم تنگ شده بود.




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 47
بازدید ماه : 605
بازدید کل : 231785
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ